Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه زندگی:وقتی قرار شد با خاطرات همسر یکی از ماندگارترین چهره های دفاع مقدس همراه شویم فکرش را نمی‌کردیم که همه چیز دست به دست هم دهد و ما از حاج «صادق آهنگران» به کلیپ «سلام فرمانده» و تاثیری که بر نسل پنجمی های انقلاب گذاشته و ترسی که این کلیپ در دل ضد انقلاب انداخته برسیم. فکرش را نمی کردیم خاطرات همسر نوحه سرای معروف جنگ، ترور ناجوانمردانه شهید «حسن صیاد» و زبون بودن دشمن را یک بار دیگر برایمان تداعی کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ماجرا از جایی آغاز می شود که شنونده خاطرات شنیدنی همسر حاج صادق آهنگران می شویم. قرار است «مرضیه اصفهانی الاصل» برایمان از حضور زنان خوزستانی و روایت هایی از نقش زنان در دفاع مقدس بگوید. او مثل بسیاری از شیرزنان خوزستانی درتمام ۸ سال جنگ در اهواز ماند و تن به رفتن و ترک شهر نداد و حالا در این گفت و گو، هم از تاریخ سازی زنان خطه جنوب در جنگ می گوید و هم از سختی ها و دلتنگی های زنان و دختران خوزستانی و ماجرا شنیدنی می شود وقتی می شنویم در سال های جنگ. منافقان نقشه حساب شده ای برای ترور حاج صادق آهنگران کشیده بودند. با ما در این گفت و گو همراه شوید.

*شروع پرماجرای زندگی مشترک

ازدواج حاج صادق آهنگران با مرضیه اصفهانی الاصل و شروع جنگ، اولین پلان این گفت و گوی شنیدنی است. «مرضیه اصفهانی الاصل» از آن روزها می‌گوید:«سه ماه قبل از جنگ با حاج آقا ازدواج کردیم. حاج آقا قبل از ازدواج گفتند من پاسدار هستم و در این اوضاع و احوال و در بحبوبه ایام بعد از پیروزی انقلاب نمی‌توانم برای تو مثل مردان دیگر برای همسرانشان باشم. آن زمان هیچ کس فکرش را نمی‌کرد که سه ماه بعد آژیر جنگ به صدا در بیاید. من زندگی مشترکم با حاج آقا را با هزار امید و آرزویی که هر دختر۱۶ ساله ای دارد در شهر اهواز و در خانه پدرشوهرم شروع کردم.

من دختری  پر از هیاهو بودم. اوایل پیروزی انقلاب در دوره های آموزش نظامی شرکت کرده بودم و قبل از ازدواج رابط بین دبیرستان و سپاه بودم. از کار کردن با تفنگ تا رفتن به میدان تیربار. این آموزش ها برای من آنقدر برکت داشت که وقتی جنگ شروع شد با دختران و زنان اهوازی و خرمشهری آموزش های اولیه نظامی و کارکردن با اسلحه را تمرین می کردم.»

«مرضیه اصفهانی الاصل»؛ همسر حاج صادق آهنگران

*کاروان حضرت زینب(س) و مادر شهید علم الهدی

در ماه عسل زندگی شان بودیم که جنگ شروع شد. روایت ها از این جا به بعد با چاشنی جنگ همراه می‌شود و با روزهای مقاومت زنان خرمشهری واهوازی پیوند می‌خورد؛«حاج صادق هر چند شب یک بار خانه می آمد. من تا قبل از بارداری ام حسابی فعال بودم. روزهای اول جنگ با زنان اهوازی گعده می گرفتیم. مادر شهید علم الهدی با جمعی از مادران و همسران رزمنده ها و پاسداران، جمعی به نام کاروان حضرت زینب(س) را راه انداخته بود و هر روز به خانه یکی از شهدای ترور یا شهدای جنگ می رفتیم. کمی بعد از آن هم مکانی را راه انداخته بودیم به نام چهارخانه. چهارخانه جایی بود در اهواز که در آن زنان دور هم جمع می شدند. عده ای لباس های خونی رزمنده ها را می شستند. عده ای برای رزمنده ها غذا درست می کردند و خلاصه چهارخانه پشت جبهه جنگ در اهواز بود.»

توزیع اسلحه در میان زنان خرمشهری در روزهای مقاومت

*زنانی که خود خودشان بودند...

«زنان خطه جنوب، در روزهای جنگ نه شعار دادن بلد بودند نه بازارگرمی نه قهرمان بازی، آنها آن زمان خود خودشان بودند و فقط می‌خواستند خانه و زندگی و شهرشان را با چنگ و دندان حفظ کنند.» اینها را همسر حاج صادق آهنگران می‌گوید و حرف های شنیدنی اش از آن روزها دارد؛« زنان خرمشهری و اهوازی خود خودشان بودند که ماندند، نرفتند. شهید دادند. برای همین بود که یک دختر بچه ۱۶ ساله خرمشهری شب تاصبح ژسه دستش می گرفت و کنار زاغه مهمات نگهبانی می‌داد. دست های دختران نوجوان و زنان جوان زخم می‌شد. خون می‌آمد از بس که کارهای خشن و مردانه انجام می‌دادند اما به روی خودشان نمی آوردند. این جنس از مقاومت بود که باعث شد خیال خام بعثی هایی که فکر می‌کردند می‌توانند کمتر از یک هفته خوزستان را فتح کنند برایشان تبدیل به یک کابوس شد.»

*زنان خرمشهری به عشق همسران شهیدشان در شهر ماندند

آرزوی زنان جوان خوزستانی چه بود؟ کسی چه می‌داند درسال های جنگ تحمیلی چه بر شیرزنان خرمشهری و آبادانی و اهوازی گذشت؟کدام فیلم توانسته بخشی از آن روزمره های تلخ و شیرین را به رشته تصویر در بیاورد؟ همسر حاج صادق آهنگران بخشی از آن خاطرات را روایت می کند؛«هیچ وقت روزهای مقاومت مردم در خرمشهر را فراموش نمی‌کنم. اهواز مرکز خوزستان بود و متاثر از همه اتفاقات جنگ. راستش واقعیت های آن زمان و سختی‌هایی که زنان جوان و مادران خوزستانی کشیدند را هیچ فیلم و مستندی نتوانست به تصویر بکشد. ما زنان نسل جنگ، زنانی که در دل جنگ بودیم فرقی با جوانان امروز نداشتیم. ما هم عاشق می شدیم، دوست داشتیم سفر برویم، با همسرانمان ماه عسل برویم. دست در دست همسر و بچه‌هایمان به پارک برویم اما همه این روزمره ها را فراموش کردیم. جنگ شکل همه این آرزوها را تغییر داد و در روزهای محاصره آرزوهای ما خلاصه شد در مقاومت. فراتر از آن، آرزوی بسیاری از دختران و زنان خرمشهری و اهوازی شده بود شهادت! باور می کنید؟

زنان جنگ، زنانی که در خانه و زندگی شان ماندند و هم خانه داری کردند هم مقاومت نه تنها امیدی به زنده ماندن خودشان نداشتند بلکه مجبور بودند هر روز با خودشان تکرار کنند شاید برگشتی برای مردخانه شان نباشد. روزی نبود که خبر شهادت دوستان خرمشهری و اهوازی را نشنویم. دوست من هشت ماهه باردار بود که همسرش در جنگ شهید شد. مثل او کم نبودند. دختران عاشق پیشه جنوبی که با هزار امید و آرزو زندگی مشترک را آغاز کرده بودند یکی یکی رخت عزا تنشان می‌کردند و تنها می‌شدند و تنهایی به مقاومت ادامه می‌دادند اما شهرشان را ترک نمی‌کردند. به عشق همسران شهیدشان و به عشق وطن در شهرشان می‌ماندند.»

ت

*از خنثی کردن بمب تا شناسایی ضدانقلاب

باور می کنید برخی دختران و زنان جنوبی آنقدر در انجام کارهای نظامی پیشرفت کرده بودند که بمب خنثی می‌کردند؟ این را مرضیه اصفهانی الاصل می گوید و ادامه می دهد:« شناسایی ضد انقلاب و پیدا کردن رد پای آنها در شهر و روستاها و امور مهمی مثل توزیع سلاح و مهمات میان نیروهای مردمی برای دفاع و پنهان کردن سلاح های غنیمت گرفته شده از دشمن، از تیررس منافقان و نیروهای ستون پنجم همه و همه از فعالیت هایی بود که زنان خرمشهری و اهوازی در روزهای جنگ انجام می دادند.»

*نقشه خانه ما را برای ترور حاج صادق کشیده بودند

 اهواز را ترک نکردند و تا آخر ماندند. در روز آزادی خرمشهر قصه ماندن آنها و مقاومت شان شنیدنی است و همسر حاج صادق آهنگران با یادآوری آن روزها می گوید:« حاج صادق هیچ وقت نبود. اوایل ازدواج، در خانه پدری ایشان در اهواز زندگی می کردیم اما بعدا مجبور شدیم که مستقل شویم و من با دو بچه در شهری جنگ زده و مردی که همه رویاهایش خلاصه شده بود در دفاع از وطن و تبلیغ برای دفاع مقدس تنها شدم. مستقل شدن ما هم برای خودش داستانی داشت. ماجرا از وقتی شروع شد که منافقان کمر به قتل حاج آقا بستند. آنها حتی نقشه خانه پدر همسر من و جانمایی اتاق خواب ما را هم در نقشه مشخص کرده بودند.»

*ماجرای ترور حاج صادق آهنگران و اهمیت کلیپ سلام فرمانده

چرا منافقان باید نقشه ترور فردی را می کشیدند که برای رزمنده ها نوحه سرایی می کرد؟ شاید حاج صادق آهنگران فرمانده جنگ بوده و ما بی خبر بودیم؟ این سوال را از همسرش می پرسیم و پاسخ ایشان می تواند تاییدی باشد برای این روزهای نسل ما و اهمیت تاثیری که دهه نودی ها از شعر سلام فرمانده گرفتند. « مرضیه اصفهانی» قبل از هر توضیحی می گوید:«حاج صادق فرمانده نبودند.» و ادامه می دهد؛« حاج آقا یک رزمنده و پاسدار معمولی بود که مقاومت را از قبل جنگ  آغاز کرده بود. جنگ که شروع شد، در جبهه جنوب ماند و دوشادوش رزمنده ها اسلحه دست گرفت و جنگید. حتی یک زمانی وقتی بعثی ها سوسنگرد را محاصره کردند حاج آقا و تعدادی دیگر از رزمنده ها تا چند قدمی اسارت هم پیش رفتند اما با هر ترفندی که بود خودشان را از مهلکه عراقی ها نجات دادند. لباس عربی تنشان کرده بودند و به سختی خودشان را به اهواز رساندند. 

اما  از یک زمانی به بعد ایشان در کنار نبرد با بعثی ها شروع به تبلیغات کرد. ایشان آن زمان فهمیده بود که روحیه رزمنده ها و ملتی که قرار است بجنگند و پشتیانی جنگ را کنند مثل همان اسلحه ای که در دست دارند مهم است.

حاج صادق چند بار نوحه‌هایی را برای رزمنده ها خوانده بودند. شهید علم الهدی از حاج صادق می خواهد که خدمت امام خمینی(ره)  برسند و از آن به بعد بود که ماموریت ایشان می شود تبلیغ برای دفاع مقدس. از آن به بعد بود که هر جا اعزام بود حاج صادق حضور داشت و با نوحه های تاثیرگزارش رزمنده ها و مردم را بیش از پیش دلگرم می کرد و به آنها انگیزه می داد برای پیروزی و مقاومت. حاج صادق در حفظ روحیه حماسی مردم و رزمنده ها تاثیر عمیقی داشت و اصلا هویت تبلیغات دفاع مقدس با حاج صادق آهنگران شناخته می شود. اینطور بود که آن زمان منافقان تصمیم گرفتند ایشان را در اهواز ترور کنند. دشمن از تاثیر کار تبلیغی ایشان ترسیده بود و نقشه خانه پدر حاج آقا را کشیده بودند، همین طور نقشه اتاق خواب ما. از همین ماجرای ترور حاج آقا می توان فهمید کار فرهنگی درست و تاثیر آن می تواند سرنوشت یک نسل را تغییر دهد که اگر اینطور نبود چرا منافقان باید نقشه ترور مردی را بکشند که کارش فقط نوحه سرایی در جنگ بود؟!»

مشتاقیم بدانیم ماجرای ترور چطور ختم به خیر شد. همسر حاج صادق آهنگران می گوید:« ترور حاج صادق آهنگران قبل از اجرایی شدنش توسط منافقان برملا شد. بچه های سپاه یکی از خانه های تیمی منافقان را شناسایی کرده بودند و وقتی برای دستگیری منافقان به این خانه می روند عکس حاج صادق و نقشه خانه آنها  وکروکی اش را لابه لای کاغذها می بینند و خلاصه از آن زمان به بعد بود که ما مجبور شدیم به خانه دیگری که در محل امن تری بود نقل مکان کنیم و من تنها ماندم با دو بچه و شهری جنگ زده و دلی پر از رویای نبرد با دشمن.»

 

*وقتی بعثی ها به ۱۰ کیلومتری ما رسیدند

دلهره آورترین روزهای تاریخ جنگ برای شما که در اهواز ماندید و حاضر نشدید شهرتان را ترک کنید کدام روزها بود؟ این سوال پاسخ شنیدنی دارد؛ مرضیه آهنگران می گوید:«زنان خرمشهری تا آخرین ساعت ها در شهر ماندند. دفاع کردند و وقتی شهر را ترک کردند که دشمن وارد شهر شده بود. ماجرا در اهواز هم همین طور بود. دلهره آورترین روزهای ما زمانی بود که بعثی ها به ۱۰ کیلومتری اهواز رسیده بودند. آن زمان من بچه دومم را باردار بودم و بچه اولم هم هنوز خیلی کوچک بود. ما به یک ساعت بعد خودمان هم امید نداشتیم. هر بار که از در خانه بیرون می آمدیم خودمان را برای هر اتفاقی آماده می‌کردیم. البته حاضر بودیم شهید شویم اما اسیر نشویم. ترس از اسارت، زنان جنگ را برآن می‌داشت تا با انرژی مضاعفی مقاومت کنند.»

*چراغ کوچک آیفون ها را هم خاموش می کردیم

این روزها که در امنیت کامل شب های بهاری مان را تا صبح سپری می کنیم، بد نیست به شب های پر التهاب خانواده های خوزستانی در زمان جنگ  فکر کنیم. به شب هایی که حتی روشن کردن نور شمع هم با ترس و تردید همراه بود. مرضیه اصفهانی می‌گوید:«بسیاری از شب ها خاموشی کامل در شهر برقرار می‌شد. اعلام کرده بودند که همه چراغ ها را خاموش کنید حتی چراغ های کوچک آیفون خانه ها را بپوشانید. مبادا دشمن متوجه شود که اینجا شهر و منطقه مسکونی است. ترس از بمباران همیشه در شهر وجود داشت. پرده های ضخیم، خاموشی مطلق، بسیاری از شب های ما در زمان جنگ اینگونه می‌گذشت. حالا فکر کنید بچه کوچک دارید. بچه بهانه می‌گیرد. می‌ترسد. صدای انفجار می آید. زمین زیرپایت می لرزد. اما باید صبور باشی و لبخند بزنی و کودک ترسیده از این صداهای مهیب را سرگرم کنی و در کنار همه اینها به فردا فکر کنی که چه باید کرد؟ چطور دوشادوش مردان شهرت بایستی و مقاومت کنی.»

*روزی که خرمشهر آزاد شد

همسر حاج صادق آهنگران همه خاطرات و روایت ها را مرور می‌کند و به روز آزادی خرمشهر که می‌رسد بغض صدایش خریدنی است و می‌گوید:« اگر از همه ما خوزستانی ها بپرسید ماندگارترین  شیرین ترین روز زندگی تان کدام روز است؟ بی برو برگرد روز آزادی خرمشهر جزو جدانشدنی این روزهای ماندگار ما است و من هنوز هم با شنیدن این نوحه حاج صادق که برای خرمشهر خواند اشک شوق می ریزم

تو خرمشهر خونین کربلای عشق و ایمانی

به رزمت آفرین به پیکارت درود

معطر گشته از خون عزیزان و شهیدانی

به عزمت آفرین به ایثارت درود...

انتهای پیام/

 

منبع: فارس

کلیدواژه: سلام فرمانده حاج صادق آهنگران فتح خرمشهر ترور ماجرا منافق زنان خرمشهری سلام فرمانده رزمنده ها نقشه خانه دفاع مقدس روایت ها شروع شد آن زمان حاج آقا بعثی ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۸۲۶۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تاریخ برده‌داری به زبان طنز

  کشور انگلیس ثروتمند نبود، فرانسه ثروتمند نبود، کشورهای اروپایی ثروتمند نبودند‌؛ اینها ثروت کشورهای دیگر را گرفتند.» آنچه خواندید بخشی از بیانات رهبری در باب کتاب «سرگذشت استعمار» است که به‌تازگی مجموعه‌ای نمایشی ازآن اقتباس شده و برای گروه نوجوان روی آنتن رفته است. به این بهانه نگاهی به چند و چون این کتاب و همچنین اثر اقتباس شده از آن انداختیم. 

برگ اول
واقعیت فانتزی
مجموعه نمایشی «هیس، هیچی نیس!» که به‌تازگی روی آنتن شبکه دوی سیما رفته،ویژه مخاطبان نوجوان در مرکز سوره تولید شده است. تهیه‌کنندگی این اثرراحمیدرضا عطارد به‌عهده دارد وکارگردانی آن را هم حسین حقانی به انجام رسانده است.دراین سریال به زبان طنز و در قالب فانتزی تاریخچه برده‌داری و استعمار به تصویر کشیده شده تا مخاطبان نوجوان هم با این بخش از تاریخ جهان آشنا شوند وباسبک انتخاب شده برای روایت، زهر آن گرفته شود.زینب یزدانی،سردبیر مجموعه دراین خصوص به جام‌جم گفت: دوره تاریخی انتخاب شده بسیار تلخ است و به همین علت در نظر داشتیم با زبان طنز، زهرش را بگیریم تا برای این گروه سنی جذاب‌تر شود. در این اثر ساختارشکنی کردیم که امیدوارم مخاطب بپسندد‌. در تیم پژوهش اطلاعاتی را که سند محکم داشت به نویسنده می‌دادیم اما دست او باز بود که این داده‌ها را در قالب نمایش بازآفرینی کند تا برای مخاطب نوجوان جذابیت داشته باشد. فکر می‌کنم سال‌هاست چنین کاری برای مخاطبان نوجوان انجام نشده بود. 

برک دوم
این قصه خواندنی است
کتاب ۱۵جلدی سرگذشت استعمار که به قلم مهرداد میرکیایی نوشته شده، منبع اقتباس سریال «هیس، هیچی نیس!» قرار گرفته است. این کتاب را سوره مهر منتشر کرده و در بخشی از آن می‌خوانیم: در همین روزها مردی که خودش را تاجر انگلیسی معرفی می‌کرد همراه فردی هندی که مانند سادات دستار سبزی به سر بسته بود و ادعا می‌کرد نامش سید کرامت‌علی است، از تبریز به سوی استرآباد به راه افتاد. این دو مسافر در میان ترکمن‌ها از حوادثی که در قفقاز رخ داده بود، جنگ‌های ایران و روسیه و شکست سخت ایران صحبت می‌کردند. دو غریبه عجله‌ای برای ادامه سفر نداشتند. آنها پس از دیدار با گروهی از ترکمن‌ها به ملاقات دسته‌ای دیگر می‌رفتند و... .

برگ سوم

هر جلد، یک ماجرا
همان‌طور که اشاره شد، این کتاب ۱۵جلد است که در هرکدام به ترتیب می‌خوانیم:

سفر به آن سوی دریاها(جلد۱): در این کتاب ماجراهای سفرهای دریایی پرتغالی‌ها و غارت‌های‌شان شرح داده شده است. 
گرگ‌ها با چشم باز می‌خوابند(جلد۲): دراین جلد ماجرای استعمار انگلیس برهند وچپاول ثروت هند توسط ملکه انگلیس شرح داده شده است. 
شکار انسان(جلد۳): برده‌داری غربی‌ها وشکار انسان‌ها ازقاره آفریقا در این جلد از کتاب به رشته تحریر درآمده است. 
صلیب خونین (جلد۴): اروپایی‌ها هرجا می‌رفتند همراه‌شان کشیش‌ها را هم می‌برند به این بهانه که می‌خواهند مسیحیت را گسترش دهند اما ... .
راهپیمایی اشک‌ها (جلد‌۵): ماجرای قتل و قارت بومیان سرخپوست قاره آمریکا در این کتاب مستند شده است. 
فاخته‌ها لانه ندارند(جلد۶): درشهر ونیز که دریانوردان معروفی داشت،هرساله حاکم با دریاازدواج می‌کرد تاصاحب دریا شود...!
سفر الماس (جلد۷): حکایت این کتاب، حکایت الماس است و سفرهای دریایی رزمناو انگلیسی برای ملکه انگلستان. 
به دنبال کادی (جلد ۸): کادی پارچه‌ای است که با گاندی آن را نماد استقلال‌طلبی در هندوستان کرد و نهایتا هند را از استعمار انگلستان درآورد. 
افطار در کلیسا (جلد ۹): مهدی میرکیایی دراین جلد ازکتاب سرگذشت استعمار،ماجرای خالی شدن خزانه پرازالماس وفیروزه و سنگ‌های قیمتی ایران را نوشته است. 
گنج‌های کلات (جلد‌۱۰): این کتاب در مورد تاریخ ایران و اشتراکش با استعمار است. ماجرای محمود افغان و شاه سلطان حسین. 
جوانه‌های آتش (جلد ۱۱): این جلد از کتاب هم در مورد تاریخ ایران و این بار دوره قاجار و اشتراکش با استعمارگران است. 
 بازی بزرگ (جلد۱۲): این جلد از کتاب هم دوباره درباره تاریخ ایران و استعمار انگلستان است و جدایی بخش‌هایی از ایران. 
ماجرا هنوز تمام نشده (جلد ۱۳): در کنار ایران معاصر،امپراتوری بزرگ دیگری هم بودبه نام عثمانی. استعمار علاوه بر ایران، تمایل نداشت عثمانی هم بزرگ باقی بماند. 
فارغ‌التحصیل زندان (جلد ۱۴): یک روزنامه‌نگار که در حال ارسال اخبار هیجان‌انگیز از آفریقاست، به دستور پادشاه بلژیک شروع به خرید زمین‌های آفریقایی‌ها می‌کند. او این زمین‌ها را به بهای اندک می‌خرد، آن هم سه برابر مساحت بلژیک. 
ملکه تهیدست (جلد ۱۵): داستان، داستان مواجهه ناوگان دریایی قدرتمند انگلستان با چینی‌هاست. 

دیگر خبرها

  • زلنسکی برای آمریکا چه نقشه‌ای دارد؟/ تعهداتی «با تاریخ، با امضا»!
  • روایت عجیب از تلاش‌ها برای تعطیلی خانه امن زنان | درها را قفل کردیم، دخترها در آشپزخانه جمع شده و گریه می‌کردند!
  • تعداد زنان کارگر به روایت وزیر کار
  • جلد سوم تاریخ شفاهی دفاع مقدس به زودی چاپ می‌شود
  • کلیپ| سعدآباد پرحاشیه
  • ماجرای حضور آیت‌الله خامنه‌ای در خانه شهید شیرودی
  • ببینید/ ماجرای حضور رهبر انقلاب در خانه شهید شیرودی
  • تاریخ برده‌داری به زبان طنز
  • استقبال شاعر «سلام فرمانده» از غزل رهبر انقلاب
  • شاعر سلام فرمانده به استقبال غزل رهبر انقلاب رفت